- Svenska
- العربية
- .
- فارسی
مرثیه جاودانه محتشم کاشانی در سوگ حسین علیه السلام
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
ابیات و ترجیعبند کمالالدین علی محتشم کاشانی در رثای ماندگارترین حماسه تاریخ از تاثیرگذارترین اشعار سروده شده درباره واقعه کربلاست که در آن بزرگی ظلم روا شده بر اهل بیت رسولالله (ص) به شیواترین شکل ممکن به نظم درآمده است.
گاندی رهبر استقلال هند میگوید: اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز باشد باید از امام حسین (ع) پیروی کند.
منبع عکس: خبرگزاری ایسنا
کارلاین فیلسوف انگلیسی نیز میگوید: آنها (یاران حسین (ع)) با عمل خود روشن کردند که تفوق ادبی در جایی که حق با باطل روبرو میشود اهمیتی ندارد و پیروزی حسین (ع) با اقلیتی که داشت باعث شگفتی است.
ادوارد براون نیز معتقد است: آیا قلبی پیدا میشود که وقتی درباره کربلا سخن میشنود آغشته به حزن نشود؟
اینها تنها بخشی از سخنان اندیشمندان غیرمسلمان در مورد حادثه کربلاست و جرج جرداق مسیحی، جواهر لعل نهرو، کرت فریشلر، جورجی زیدان و بسیاری دیگر از صاحبنظران غربی و شرقی نیز مطالبی را در مورد حادثه عظیم کربلا داشتهاند که نشان از شناخت، مطالعه، تدبیر و تحقیق آنها در مورد این حادثه عظیم است.
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
پارچهنوشتهای از شعر محتشم کاشانی
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
این ابیات دیگری از ترجیعبند دوازده بندی معروف شاعر عصر شاه طهماسب صفوی است که تاریخ ادب و هنر پیرامون واقعه کربلای سال 61 هجری مدیون آن است و قابلاتکاترین اتفاقات هنری- مذهبی که منشأ ایرانی دارد از آن آغاز میشود و اگر بگوییم مبدأ تاریخ ادبی و هنری عاشورا را محتشم مشخص کرده است بیراه نگفتیم.
«محتشم کاشانی» ملقب به شمسالشعرا شاعر سده دهم هجری را میتوان مشهورترین شاعری نامید که سبک جدیدی در سرودن اشعار مذهبی بوجود آورد و بعد از آن شعرای دیگری در سالهای دور و نزدیک و حتی معاصر به سبک و سیاق او شعر گفتند.
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
آنچه که به شعر محتشم بُعد عرفانی و حماسی بیشتری میدهد حکایتهای نقل شده در مورد سروده اوست که حکایت از دست دادن حالت مکاشفه در خواب به این شاعر پارسیگوی و ابلاغ بخشی از آن شعر در آن حالت به او دارد. نقل است محتشم شعری در عزای یکی از نزدیکان خود که پسر یا برادر او بوده است سروده و بعد از آن در خواب میبیند که از او میخواهند در رثای فرزند فاطمه (س) هم شعری بسراید و مصرع اول ترجیعبند محتشم نیز به نوعی به او الهام شده است.
کتیبه دوازده بند محتشم کاشانی
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
ضمن اینکه نقل شده محتشم در سرودن بخشی از این شعر دچار مشکل شد و بار دیگر در حالت مکاشفه، مصرع دوم بیت که نتوانسته بود آن را بسراید به او الهام شد. در این بیت آمده است: «هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال / او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال» همچنین نقلهای دیگری از شعر محتشم وجود دارد که محمد شیخا ملقب به مقبل روایت میکند و میگوید در خواب رسول خدا را دیدم که به محتشم میگویند در حرم امام حسین (ع) شعرش را بخواند و به او جایگاه و احترام والایی اعطا میکنند و من به آن جایگاه غبطه خوردم و خواستم شعری هم من بگویم که اجازه یافتم برای فاطمه زهرا (س) شعرخوانی کنم و در بخشی از شعر مقبل آمده است: «چون تنگ شود بر او میدان / فتاده از حرکت ذوالجناح از جولان / نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت / نه ذوالجناح طاقت استقامت داشت»
و در بخش پایانی آن هم آمده: «بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد / اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد»
همچنین شعر معروف محمدحسین بهجت تبریزی در مورد امیرالمومنین (ع) نیز حکایتی همچون این دارد:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
خطاطی ماندگار باز این چه شور است
اثر استاد اباصلت صادقی
نکته قابل تأمل دیگر در مورد شعر محتشم، تأثیرگذاری آن بر هنرهای تجسمی و اشعار دیگر است. علاوه بر روش و سبک حماسی شعر محتشم - که همانطور که گفته شد نوعی الگوی سرودن شعرهای دیگر بود - تشخیص و اقتباس از این شعر نیز توسط شاعران دیده شده است.
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
مشفق کاشانی چهره ماندگار ادبی کشور به نوعی یکی از معتبرترین دنبالهروهای سبک محتشم است و تشخیص حمیدرضا برقعی شاعر جوان عاشورایی از شعر محتشم نیز معروفترین تشخیص از این ترجیعبند ماندگار محسوب میشود:
باز این چه شور است که در جان واژههاست*شاعر شکست خورده طوفان کربلاست
تابلوی عصر عاشورا اثر محمود فرشچیان
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
اما در عرصه هنرهای تجسمی و خطاطی نیز آثار ماندگاری بر اساس شعر محتشم به ثبت رسیده که محمود فرشچیان مینیاتوریست بزرگ معاصر یکی از کسانی است که آثار ماندگاری در این حوزه از خود بجای گذاشت.
همچنین «کتیبه گروهی با حضور علی شیرازی در موزه امام علی (ع)»، «خطاطی ماندگار باز این چه شور است، اثر استاد اباصلت صادقی»، «پروژه 12 بند محتشم به روایت نقش و رنگ با مشارکت جمعی از هنرمندان» و «کتاب ترجیعبند محتشم اثر مجتبی ملکزاده و تعدادی دیگر از تذهیبگران و نقاشان نامی کشورمان» از این دست آثاری است که با الهام از شعر محتشم ماندگار شد.
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
البته وجوه عرفانی، ادبی و مذهبی شعر محتشم نیز مجملی است که مجال پرداختن به آن نیست اما بیشک این سروده ماندگار از شمسالشعرای کاشانی مبدأ و منشأ آثاری شد که هر کدام ماندگار و تأثیرگذار بودند و پرداختن به آن فرصتی مغتنم برای پندآموزی از عاشورای حسینی فراهم میکند.
در زیر، اجرای خاطرهانگیز سرود «باز این چه شورش است» توسط گروه سرود بچههای آباده را میبینید:
متن کامل شاهکار جاودانه محتشم کاشانی در سوگ حسین (ع):
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین/ پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد/ کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند/ ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب/ تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال/ او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل/ شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد/ نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول/ رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد/ وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد/ کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد/ بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زادهٔ زیاد نکردهست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
مصدر: خبرگزاری ایسنا