عاشورا تكرار مكرر عشق

عصر عاشورا به دور خیمه ها خطی کشید
کودکان را گفت: اینجا پادگان زینب است. 
 
 
افسر و سرهنگ و سر لشکر ندارد پادگان 
کل نیروهای آنجا کودکان زینب است
 
 
 
 
 
 
عاشورا تكرار مكرر عشق، جهاني اخلاق، دنبايي ادب و احترام... راستي تا به حال فكر كرده اي هرچه بخواهي در اينجا مي بيني؟
 
ايثار، شهامت، جانبازي، عشق ، تكريم، فرهنگ ناب اسلام.
 
براستي اگر عاشورا نبود، اسلام را چه مي شد ؟
 
اگر نبود حركت عظيم كاروان دلدادگان ، اين خيل بشر به كدامين بيغوره راه مي غلطيد؟
 
عاشورا ممزوج اسلام است و اسلام طفل پر و بال گرفته ي عاشورا.
 
يك نهضت ، يك پيام وحي
 
اگر نبود عاشورا درك معاني لطيف و بلند اسلام چگونه در جانها حلاوت مي بخشيد!
 
اگر نبود عشق در عاشورا ، چگونه ترسيم مي شد عشق به عبادت، عشق به مسلخ بردن برگزيده ترين خاندان نبوت ، عشق به توفيق درك حضور در محضر ذات اقدس حق!
 
راستي چه لذتي دارد زماني كه خويش را بدون هيچ آلايشي در كربلاي عشق مي بيني ،
 
زماني كه مي بيني فرزند رسول خدا عاشقانه نماز عشق مي خواند و عارفانه با جان و دل مي پذيرد به قربانگاه رود تا نهضت پر عظمت شيعي رقم خورد.
 
و احسنت به اين غيرت كه مني را ياراي اين سخن نيست.
 
 
 
يا ابا عبدالله!
 
 
اگر نبود پيام دلنشينت، كجا درك ميكرديم كه بايد هر آنچه را معبود براي ارتقاء تو داده با عبوديت محض و خلوص نيت، عاشقانه در طبق اخلاص نهاده  پيش كش نمايي!
 
 
و اگر نبود علي اصغرت ، كجا درك مي كرديم   كجا درك مي كرديم كه تلظي طفل شش ماهه ات نشان از تلظي اسلام است؛ كه به عالميان بفهماني اسلام به خون شش ماهه ات دوباره جان ميگيرد!
 
 
و اگر نبود علي اكبرت كي آدميان انحراف نسل بشر را درك مي كردند تا شبيه ترين برسول خدا را ظالمانه به شهادت برسانند!
 
 
و اگر نبود برادرت، يل دشت كربلا ، حيدر كرار كربلا ، علمدار خسته ات اما پر ابهت و رنجور از جور زمان ... قمر بني هاشم ، ابوالفضل العباس ؛ درايت عقيل برادر باب گرامي ات در انتخاب همسر چگونه توجيه مي شد!
 
 
و چگونه توجيه مي شد ام البنين فخر كند بر زمين و قنداقه پسرش را بر سر پسران فاطمه بگرداند كه عباسم بفدايتان!
 
 
 
يا ذبيح بالقفا!
 
 
 
اگر نبود نگاه ژرف و عميق ات به انديشه هاي جد گرامي ات رسول خدا و باب بزرگوارت علي مرتضي ، چگونه اسلام پس از هزار و چهارصد سال هر روز معنايي جديد گيرد!
 
 
 
يا ثارالله!
 
 
 
آن روز كه برادر مظلومت را خانه نشين كردند  مي ديدي كه يزيد و يزيديان بر مسند حكومت علنا به جنگ با دين خدا برخواستند... پس حج را گذاشتي و گذشتي...!
 
 
و گذاشتي تا مدار زمين بچرخد كه زمان از تكاپو نيافتد ، اجازه دادي تا كائنات به قدرت خالق يكتا يك بار ديگر داستان يعقوب و يوسف را با ريزش خون از ديدگان به نظاره بنشينند...اگرچه يعقوب به علم نبوت مي دانست كه پس از چهل سال باز يوسف خواهد آمد و با بوي پيراهن يوسف دلخوش بود...
 
 
اما!
 
 
اما چه بگويد زين العابدين و چگونه نگريد بر اين مصيبت عظما كه رأس هجده تن از بهترين عزيزانش را در يك روز بر روي نيزه بيند!
 
 
 
باز رخصت فرمودي تا آدميان بر غفلت خويش بمانند و سر در جيب نخوت فرو برند كه خداوند مي خواهد خاندان تو را كشته ببيند...
 
 
خواستي به عالميان بفهماني دل هست اگر دلي، دل زينبت است كه صبر يعقوب نمي از صبر زينبي است
 
 
و واي از لحظه اي که زينب به دنبال ذوالجناح مي دويد و نداي الله اكبر سر ميداد.... الله اكبر الله اكبر الله اكبر....
 
 
 
چه شيرين است لحظات شيرين خونبار عاشورا ، وقتي كه خون حنجر علي اصغرت را به سوي آسمان افكندي . بگمانم خواستي به كوته نظران بگويي كه ما از خداييم و من خون خدا و خون خدا هرگز بر زمين جاري نمي شود؛ ملائك خريدار خون خدايند! چه بگويم خدا خريدار خون خويش است...
 
 
 
يا اباعبدالله!
 
 
تو به ما فهماندي كه جهاد در راه خدا شورش نيست. عشق است به برپايي سنن النبي، سنني كه مي رفت به دست طاغوتيان برباد رود.
 
 
يا خون خدا!
 
 
اگر پرچم شرف و مردانگي را به بدست برادرت نمي سپردي ، چگونه پرچم پرافتخار لا اله الا الله بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري اسلام به اهتزاز در مي آمد!
 
 
راستي چگونه تاب مي آورديم تا نفسهايمان در گلو بماند؟
 
 
خدا نياورد لحظه اي بي نام شما بگذرد...
 
 
از همان لحظاتي كه رو به آسمان كردي و افلاك را غرق تماشاي خويش ساختي، از روشنايي ديده گانت ستاره گان و خورشيد پرفروغ تا كنون مجال درخشش گرفته اند كه اگر ديدگان را نمي بستي بي شك از تشعشع نوراني چشمانت افلاك بهم مي ريخت و تزلزل بر انوار سايه مي افكند.
 
 
 
چه ملكوتي اند ديده گان رباني ات كه شعاع نگاهت طلوع دوباره ي اسلام را ساطع مي كند و جان دوباره براي اين رسالت عظيم كه رسالت جدت رسول خدا در غل و زنجير اسير روبه هاني بود كه گويي يزيديان پليد بواقع ميراث خوار آنست!
 
 
اي كشتي نجات بشر!
 
 
بيرق هاي سرخ و خون رنگ تو را كه در غروب خورشيد در رقص باد است بديدگان مي نهيم و بر عرشع محبت حسيني ات از جام پيام زينبت مي نوشيم تا حلاوت نگاه مهربانت رشته هاي محبتمان را به شما خاندان عشق استوارتر و محكم تر نمايد.
 
 
دست التجاء و استغاثه به بارگاه رفيع ات دراز مي كنيم و خالصانه ديده به حريمت مي سپاريم تا نشئه اي از ذائقه ي قدسيت بر وجودمان سرارزير سازي.
 
 
 
اي هماي سعادت عالميان!
 
 
گوهر عشق زينبت را در صدف دلهايمان تجلي بخش تا با تپشهاي قلبمان و با هر دم فرو بردن و بازدم كردن فقط ياد تو جاري و ساري شود.
 
 
 
به حق علمدارت، شاه علقمه مددي فرما تا اسلام اين طفل دبستانت پرفروغ تر از هميشه سربلند بر زندگي ها سايه افكند.
 
 
كرشمه اي فرما و با گردش چشمي تا به يمن دعايت منتغم خون خدا و آخرين حجتش بر روي عدالت علوي را در گستره ي هستي پراكنده سازد.
 
 
شيعه بودن چيست؟
 
 
بغض منفجر
 
 
شيعه يعني يك نگاه منتظر
 
 
گروه فرهنگ و ادب وبگاه مرکز اسلامی امام علی (ع) - استکهلم