زینب بانوی نمونه!

طبع مى‏خواهد كه وصف زینب كبرى كند لیك

قطره كى تواند صحبت از دریا كند؟

توسن طبعم در اینجا پاى در گل مانده است

مرغ بى ‏پَر چون سفر بر عرصه عَنقا كند؟

 

                                                                                                                                        

 

 

  در نهمین روز بهار، بهاری دیگر اتفاق می افتد و بهار اندر بهار می شود! ولادت سراسر نورانی زینب کبرا می رسد، بانویی که جلوه ی جلال و جمال کبریاست. زینب، آفتاب عالمتابی است که در مدینه طلوع کرد و در کربلا بر بلندای آفاق، بر بشریت تابیدن گرفت. بانویی که برای شناختش باید صحنه ی پر اتفاق کربلا را نیز دید؛ آن جا که دشمن هم در مقابل عظمت زینب زانو زده است.

 

 زینب را نمی توان در فریادهای عاشورایی اش کاملا شناخت، نیز نمی توان در خطبه های غرایش تمامِ قامت او را  به نظاره نشست.  شاید یکی از بزرگترین آینه هایی که می تواند گوشه بزرگتری از بانوی عاقل عرب را نمایش دهد، تفکر و تعمق در  پاسخی است که به یزید داد، وقتی پرسید که زینب! در کربلا چه دیدی؟ و پاسخ شنید: هیچ چیز جز زیبایی... "

 

می دانستم که خانه تو یکی مانده به دریاست؛

در حوالی پرچین های دورتر از آفتاب. 

پیچیده به جانب جنوب ستاره، 

بالاتر از کوچه ترانه های معصوم؛ 

در همسایگی سایه های بلند آیینه! 

سر راه که می آمدم، 

نشانی‌ات را از صدای پای آب پرسیدم

که از حوالی خانه تو گذشته بود.

تمام مسیر سپیده دم را دویدم  تا هنگام قرائت رویای محرمانه خاک، 

در خانه تو باشم؛

وقت صحبت گل سرخ با خدا،

وقت به تکلیف رسیدن ماه یا بلوغ باران. 

 

آه، ای خواهر خاطرات تشنگی!  ای پرده پوش پنهانی‌ترین جراحت آسمان!  اکنون به تهنیت آغاز این تبسم مقدس، باید برای بیداری رویاهای گمشده دعا کرد؛  شاید که در آن دقیقه موعود کسی ما را نیز به دعوت خورشید برد..." ولادتش تهنیت باد...  همو که اگر گذارمان بر آرام گاهش افتاده باشد، جلوه ی عجیب  این شعر،  به حقیقت، چشم دل را می .نوازد:

اگر فردوس بر روی زمین است

همین است و همین است و همین است...

 

گروه ادب سایت مرکز اسلامی امام علی (ع) - استکهلم